آبتینآبتین، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

آبتینی عاشقتیم

یلدا مبارک

 پسرم قند عسلم  امروز ٣ سال و ١ماهه شدی . قربونت بر م که داری کم کم آقا می شی . مامان جون فردا شب ، شب یلداست . ماهم امسال خونه خاله فرشته  دعوتیم . ایشالا که بهمون خیلی خوش می گذره. .چون هم شب یلداست هم تولد بهاره جون بعدا"عکسای شب یلدارو هم برات میزارم. این مطلب رو هم برای کسانی که از وبلاگت دیدن می کنند میزارم.   روی شما مثل هندونه‌ ،‌خنده هاتون مثل قاچ هندونه،‌ روزگارتون مثل پوست هندونه،‌جیبتونم پر تخم هندونه. یلداتون مبارک ...
29 آذر 1390

شرح یکی از روزهای زندگی گل پسرم

گل پسرم ،‌قند عسلم ، نفسم ، جیگرم، عشقم ، زندگی ...... چند وقته که میخوام یکی از روزهای زندگیتو ( از صبح تا شب ) برات شرح بدم همراه با عکسات اما راستشو بخوای هم تنبلی می کنم هم وقتشو ندارم . اما امروز دیگه حتما" این کارو میکنم چون امروز چهارشنبه است . من یه کم بزنم به تخته کارم کمتره. یکی از روزهای خوب خدا که چهارشنبه بود طبق معمول اومدیم اداره چون زود رسیده بودیم ترجیح دادم با خودم بیارمت اداره و صبحانتو خودم بهت بدم. دفتر مامانی شما هم در حال تایپ هستی با چه اشتیاقی . ولی مامانی من دوست ندارم شما کارمند بشی ها از الان گفته باشم. بعدش خاله ٠همکار مامانی ) اومدو ما رفتیم پائین کلی با خاله  توی اتاق رئیس قایم موشک بازی ک...
9 آذر 1390

نمایشگاه غنچه های شهر

  آبتین  طلا و قند عسل در نمایشگاه غنچه های شهر که با بابایی رفته بودی ( کاملا" مردونه)تا مثلا" من یه کم استراحت کنم .منم طبق معمول از نبود شما دو تا سوء استفاده کردم و افتادم به خونه تکونی و بشور و بساب                     ...
8 آذر 1390

تو نفس منی محمد رضا

مامان جون این دو تا عکس خوشگل و میزارم چون به درخواست مامان محمد رضا گرفته شده . خواستم بگم مامان محمد رضا جون تو اون شلوغ پلوغی یاد سفارشت بودم و بی معرفتی نکردم . دیگه به خوبی خودت ببخش . تاراخوشگله ،‌ آبتین طلا،‌ محمد رضا نفس ...
7 آذر 1390

تشکر از خاله روزی

مامانی دیروز ساعت نهار با خاله روزی رفته بودم مجتمع تجاری ولنجک تا کلاه و شال گردنی رو که برات خریده بودم عوض کنم . آخه وقتی اونو سرت کردی خودتو تو آینه نگاه کردی گفتی مامان چقدر زشته اصلا"‌خوشگل نشدم برام عوضش کن . بعدش خاله روزی مامانو شرمنده کرد و برای تو یه هدیه خوشگل به مناسبت تولدت خرید . اما شما همون موقع تو ماشین بازش کردی و همه رو درب و داغون کردی . حداقل میذاشتی می رسیدیم خونه من یه عکس ازش می گرفتم و اینجا می گذاشتم اما اشکالی نداره یه لحظه خوشحال کردن تو به یه دنیا می ارزه. به قول مامان محمد رضا جون تو نفس منی ...
2 آذر 1390
1